عباس امیریان، خبرنگار پیشکسوت خبرگزاری ایرنا در مشهد بر اثر ابتلا به بیماری کرونا دار فانی را وداع گفت.
زنده یاد امیریان، خبرنگار پیشکسوت مشهدی و فعال رسانه ای در سن ۶۸ سالگی و پس از دو هفته درگیری با ویروس کرونا و بستری در بخش مراقبت های ویژه بیمارستان های امدادی و امام رضا(ع) مشهد، عصر روز پنجشنبه، ۲۸ بهمن دعوت حق را لبیک گفت.
او متولد 1328 در قوچان بود و کار خود را با فعالیت در خبرگزاری ایرنا شروع کرد. در سال های فعالیت خبری خود با روزنامه های قدس و خراسان همکاری داشت و در دوران بازنشستگی نیز به عنوان مشاور رسانه ای با نهادهای مختلف همکاری می کرد. مرحوم امیریان به واسطه رفاقت با شهید محمود صارمی تنها کسی بود که موفق شد پیکر پاک این شهید را که طالبان در افغانستان به شهادت رسانده بودند شناسایی کند.
این گفتگو بازنشر مصاحبهای است که پیشتر با مرحوم عباس امیریان داشتیم.
عباس امیریان متولد1328قوچان است و دوره ابتدایی را هم در این شهر به پایان رسانده و بعد از آن بوده که به همراه خانواده عزم مشهد میکند. از دوران کودکیاش علاقهای خاص به روزنامه و خواندن صفحه حوادثش داشته و این علاقه با یک جرقه به فعل تبدیل میشود. او میگوید: «در مدرسه یک مجسمه درست کردم. مورد توجه اولیای مدرسه قرار گرفت و زمینه مصاحبهام را با روزنامهای فراهم کردند. هنگامی که مصاحبهام چاپ شد همه آن را از دکه قوچان خریدم و خودم در بین خانواده و دوستان توزیع کردم.» بنا به رسم آن سالها که درست کردن کاغذدیواری مرسوم بوده او و گروهشان در مشهد اول تا سوم بودهاند.
در سالهای دبیرستان حوادث روزنامهها را میخوانده و روی آنها تحلیل مینوشته که این امر او را بیشتر از قبل با مطبوعات و خبر آشنا میکند. امیریان میگوید: «نوشتن را بدون اینکه دورهای گذرانده باشم شروع کردم و برای روزنامه آفتاب شرق، خراسان، هفتهنامه هوشیار و... تحلیل حوادث مینوشتم.»
او که جوانیاش با انقلاب گره خورده نوشتنش در این دوران سمت آزادی و حقانیت را میگیرد. امیریان از آن دوران تعریف میکند: «در دوران انقلاب با شهید هاشمینژاد دوستی عمیقی داشتم، شهید هر جا برای سخنرانی میرفت همراهش بودم. بعضی جاها اجازه نمیدانند ضبط صوتم را ببرم. شهید آن را در عبایش میگذاشت و به همه میگفت این پسر با من است و اجازه دارد در کنارم باشد.» او همچنین در مسجد کرامت که مقام معظم رهبری سخنرانی داشتند حضور داشت و اعلامیهها را از آنها میگرفت و توزیع میکرد.
در آن زمان که به مسجد کرامت رفت و آمد داشته شخصیتهای برجسته انقلابی آن زمان تشویقش میکردند که خبر را ادامه بدهد. او هم انگیزه میگیرد که کارش را ادامه دهد. این پیشکسوت خبرنگاری میگوید: «قبل از انقلاب خبرنگار زیادی در مشهد نبود، بیشتر روزنامهها هم بخش اجتماعیشان پررنگ بود و بعد از انقلاب بخش سیاسی وارد مطبوعات شد.»
امیریان در سال59به خبرگزاری ایرنا میرود. او در این باره توضیح میدهد: «اسم سابق ایرنا پارس بود که بعد از انقلاب با گذراندن مصوبهای به جمهوری اسلامی ایران (ایرنا) تغییر نام پیدا کرد. با سابقهای که از قبل داشتم دوستان پیشنهاد دادند برای کار خبری اقدام کنم. بعداز گذراندن دورههای خبری، استخدام ایرنا تهران شدم.» از آنجایی که او به شهرش عرق داشته به مشهد برمیگردد.
به گفته امیریان آنزمان مشهد پایگاه رفت و آمد بزرگان کشور بوده است. گواه این صحبتش هم برگزاری دومین جلسه هیئت دولت شهید رجایی در مشهد است. امیریان در این روز خاطرهانگیز در کنار شهید رجایی از فرودگاه تا حرم رضوی بوده است. او تعریف میکند: «جمعیت زیادی برای استقبال از شهید رجایی آمده بودند. موقع ناهار سفره پهن شد. با فاصله چند نفر کنار شهید رجایی نشستم متوجه شدیم شهید رجایی خودش را از سفره کنار کشید.
مرحوم آیتا... طبسی و چند نفر از هیئت دولت او را به سرسفره دعوت کردند. بعد از اصرارهای زیاد شهید رجایی گفت: «سرظهر است مردم به خاطر ما در بیرون تشنه و گرسنه ایستادهاند چطور میتوانم بر سر این سفره رنگارنگ بنشینم.» بلافاصله خادمان غذاها را جمع کردند. شهید رجایی با کاسهای ماست و چند لقمه نان خودش را سیر کرد.
امیریان با شهید بهشتی نیز همراه بوده و خاطرهها زیادی از او دارد. این خبرنگار باسابقه روزی را به یاد میآورد که به همراه شهید بهشتی در اوایل انقلاب به پادگان لشکر77برای سخنرانی همراه میشود. اما همه چیز آنطور که باید پیش نمیرود. او میگوید: «آن زمان بنیصدر تحریکات زیادی علیه شهید بهشتی انجام میداد.
در پادگان هم عدهای از سربازان تحتتأثیر بنیصدر بودند و شعار میدادند. همراه شهید به جایگاهی که برای سخنرانی تهیه شده بود رفتم و گوشهای نزدیک به تریبون نشستم. سربازان شعار میدادند و اجازه سخنرانی نمیدادند. شهید با وقار و متانت خاصی ایستاده بود. متوجه شدم زیر لب حرف میزند. فکر کردم ذکر میگوید، اما هنگامی که جلوتر رفتم دیدم زمزمه میکند، درود بر شما»
با گفتن این خاطرهها بغض و اشک راه صدای امیریان را میبندد و نمیتواند ادامه بدهد.
امیریان یکی از سختترین کارها را در طول مدت خبرنگاریاش انجام داده و آن هم شناسایی پیکر بیجان دوست و همکارش شهید صارمی است. او درباره این خاطره تلخ توضیح میدهد: «او داوطلب اعزام به افغانستان شده بود و قبل از اینکه شهید به مزار شریف برود، 20روز در مشهد ماند تا مرز باز شود. عصرها که کار خبر سبک میشد با هم حرف میزدیم. او قد بلندی داشت و دندانهای جلوی او بلندتر از سایر دندانهایش بود، بسیار آرام، متین و کمحرف بود. بعد از اینکه به آنجا رفت آپاندیسش عود کرد، به همین دلیل برای جراحی به مشهد برگشت، اما تهران از او خواست که به محل خدمتش برگردد.
او برگشت و همانجا هم مجبور شد که بدون امکانات عمل آپاندیس را انجام دهد. بعد هم که آن حادثه تلخ رخ داد. پس از آن حادثه تلخ اجساد را به مشهد منتقل کردند. جمع زیادی از مسئولان و دیپلماتها برای شناسایی آمده بودند. جلو رفتم و از قد بلند و دندانهای جلوی بلندی که شهید صارمی داشت او را شناسایی کردم.»؛ این سختترین لحظهها برای این خبرنگار بوده که همکار و دوستش را شناسایی کند. بعد از آن پیکر شهید صارمی به شهر زادگاهش فرستاده میشود.
امیریان یکی از سختترین کارها را در طول مدت خبرنگاریاش انجام داده و آن هم شناسایی پیکر بیجان دوست و همکارش شهید صارمی است
در میان این همه سفر برخی سفرها شاید با همراهی مسئولی نبوده، اما خاطره آن روزها برایش باقیمانده است. خاطرهای تلخ مانند سفری که برای زلزله منجیل میروند. در آنجا سه سارق با قطع دست بانوان دفن شده در زیر آوار، طلاها را به سرقت میبردند و سگهای زندهیاب سبب برملا شدن نقشهشان میشوند. نیروهای مردمی و پلیس سارقان را دستگیر میکنند.
او از خاطرات شیرین و خندهدار هم تعریف میکند. از روزی که برای تهیه گزارشی همراه گروهی از تهران و سازمان بینالملل به زیرکوه قائن میروند. او درباره آن اقامت بهیادماندنیاش میگوید: «گزارش را گرفتیم و میخواستیم برگردیم اما بالگرد گفت اجازه پرواز در شب را ندارد. خانه پیرمردی ماندیم. پیرمرد صاحبخانه تمام شب بالا سرمان راه میرفت و حرف میزد. صبح از او پرسیدم چرا دیشب نخوابیدی؟ گفت یک نفر آب لیوان دندان مصنوعیام را خورده و دندانهایم در دهانم جا نمیگیرد.»
ناگفته پیداست که حال و روز آنها چطور بوده است. تا48ساعت حتی آب از گلویشان پایین نرفته و زمانی که به قائن برگشتند فرماندار هزینه دندان مصنوعی آن پیرمرد را قبول کرده است.
اگر یادتان باشد احمدینژاد هیئت دولت را به مشهد آورد. در این جلسه به خبرنگاران میگویند برای صرف شام بروند و بعد سخنگوی دولت خبر مصوبات را به آنها اعلام خواهد کرد. امیریان به گوشهای میرود تا به دفتر ایرنا خبر بدهد که آفیش 2تا3ساعت دیگر ادامه دارد اما محافظان او را با رحمتی وزیر راه و ترابری اشتباه میگیرند و هدایتش میکنند به تالار آینه. او گیتهای بازرسی را پشتسر میگذارد و محافظان مرحوم آیتالله طبسی هم چون او را میشناختند تصور کرده بودند که او تنها خبرنگاری است که اجازه ورود دارد. وارد تالار میشود و میبیند احمدینژاد و هیئت دولتش نشستهاند.
احمدینژاد به آنها میگوید اولین مصوبه باید تأسیس صندوق مهر حضرت رضا(ع)برای تسهیلات وام ازدواج جوانان باشد. چندین بار احمدینژاد نگاهش میکند و امیریان که اوضاع را مساعد نمیبیند به خارج از تالار میآید.
او تعریف میکند:«حالا محافظان اجازه نمیدانند بیرون بیایم میگفتند الان جلسه شروع میشود و باید در جلسه حضور داشته باشید. گفتم تلفن مهمی دارم و برمیگردم. خبرم را برای تهران تلفنی خواندم. رفتم مهمانسرا دیدم آشوبی به راه افتاده بین خبرنگاران که خبر مصوبه هیئت دولت روی سایت ایرناست. از من پرسیدند میدانی چه کسی خبر را داده؟ گفتم نه. بالأخره احمدینژاد در جمع خبرنگاران حاضر شد و گفت ما مصوبه را ساعت7 تصویب کردیم و خبر ساعت6و45دقیقه روی سایت رفته؛ بنابراین یک نفر از هیئت دولت خبر را به خبرنگار داده است. هر کس متوجه شود چه کسی خبر را اعلام کرده دو سکه جایزه دارد.»
امیریان برای اینکه از گمان بد جلوگیری کند هنگام بازگشت احمدینژاد حقیقت را به او میگوید و تأکید میکند هیچ کس خبر را به او نداده است.
امیریان به گوشهای میرود تا به دفتر ایرنا خبر بدهد که آفیش 2تا3ساعت دیگر ادامه دارد اما محافظان او را با رحمتی وزیر راه و ترابری اشتباه میگیرند و هدایتش میکنند به تالار آینه
فعالیتهای این پیشکسوت عرصه خبر با کارهای خیری گره خورده است. هم در زمان فعالیتش در ایرنا و هم در حال حاضر. به عنوان مثال میتوان به راهاندازی صندوقی برای رفع مشکل ایرناییها اشاره کرد. او در این باره توضیح میدهد: «دبیر سرویس شهرستانهایمان دچار سرطان معده شد. به دیدنش رفتم و گفتم چرا او را برای درمان به خارج از کشور نمیبرید؟ خانوادهاش گفتند به دلیل هزینههای زیاد و اینکه بلد نیستیم از چه طریق اقدام کنیم. بعد از این دیدار با یکی از دوستانم که او نیز چنین بیماریای داشت و برای درمان به خارج از کشور رفته بود، تماس گرفتم و موضوع را گفتم.
او هزینههای همکارم را قبول کرد. از سویی با مسئول شهرستانها موضوع را در میان گذاشتم. با همفکری هم نامهای به 28دفتر ایرنا زدیم و موضوع را گفتیم مبلغ درخور توجهی جمع شد. سردبیر شهرستانها برای درمان رفت هر چند درمان ناموفق بود، اما از آن زمان تا سالی که بازنشست شدم آن صندوق بود و هر فردی که نیاز داشت از آن استفاده میکرد.»
امیریان میگوید: «در آن روزها تعداد خبرنگاران بسیار انگشتشمار بود به همین دلیل رقابت زیاد نبود و بیشتر هماهنگی بینمان وجود داشت. به عنوان مثال همه در یک زمان شروع به نوشتن خبرمان میکردیم یا اگر جلسه دیر شروع میشد در اقدامی هماهنگ نشست خبری را ترک میکردیم.»
اما این روزها فضایی متفاوت بر حضور خبرنگاران حاکم است. امیریان در این باره میگوید:«فضا رقابتی شده است، خبرنگاران اشتباههای زیادی در تنظیم خبر دارند و متأسفانه دیگر رسانهها هم همان اشتباه را کپی و منتشر میکنند.»
در آن روزها تعداد خبرنگاران بسیار انگشتشمار بود و هماهنگی بینمان وجود داشت. اگر جلسه دیر شروع میشد در اقدامی هماهنگ نشست خبری را ترک میکردیم
عباس امیریان به آفتهایی که این روزها خبرنگاران به آن مبتلا شدهاند، اشاره میکند و میگوید:«یکی از آفتهای خبرنگاران این دوره تهیه خبر به صورت تلفنی است. خبرنگار بارها با فلان مدیر مصاحبه گرفته، اما چهرهاش را نمیشناسد بهتبع مدیر هم او را نمیشناسد. اگر هم خبری باشد چون او را نمیشناسد به خبرنگار نمیدهد. در تمام این سالها حتی برای یک خط مصاحبه گفتوگوی حضوری داشتهام به همین دلیل ارتباط خوبی با مدیران دارم و بهترین خبرها را به من میدهند.»
امیریان این مشکل را حتی متوجه برخی سردبیرها هم میداند و ادامه میدهد:« برخی سردبیرها خودشان را در اتاقشان حبس کردهاند و با هیچ مدیر و مسئولی ارتباط ندارند. به نظرم این هم درست نیست.»
او تأکید دارد که خبرنگار باید در جامعه حضور داشته باشد نه اینکه پشت میز بنشیند و اخبار را در سایتها جستوجو کند.
برخی سردبیرها خودشان را در اتاقشان حبس کردهاند و با هیچ مدیر و مسئولی ارتباط ندارند. به نظرم این هم درست نیست
این خبرنگار پیشکسوت رمز ماندگاری در حوزه خبر را صداقت میداند و توضیح میدهد: «یک خبرنگار باید سالم باشد حتی سلامت روحی هم در این کار مهم است. در درجه دوم واقعیتنویسی است. خبرنگار باید آنچه میبیند بدون کم و کاست انعکاس بدهد و از سویی مطالبهگر باشد.»
اما نکتهای دیگر که این پیشکسوت خبرنگاری را بسیار در این روزها آزرده است، هدیه دادن به خبرنگار است. او که به شدت از این موضوع شاکی است، میگوید:« معتقدم که خبرنگار ارزش و شأن خاصی دارد و اوست که میتواند مسئولان کشوری را به باد پرسش بگیرد. خبرنگار باید برای خود، شأن و منزلتی قائل باشد. با گرفتن هدیه از مسئولان بیشک انتظارها و توقعهای آن مسئول را هم باید برآورده کند و اعمال نظر او را در خبرش بپذیرید.»
او بارها تکرار میکند با گرفتن هدیه، خبرنگار نهتنها شأن خودش که شأن و جایگاه رسانهاش را هم زیر سؤال میبرد.
یک خبرنگار باید سالم باشد حتی سلامت روحی هم در این کار مهم است. در درجه دوم واقعیتنویسی است. خبرنگار باید آنچه میبیند بدون کم و کاست انعکاس بدهد و از سویی مطالبهگر باشد
امیریان نکته دیگری که در زمینه خبرنگاری مطرح میکند آموزش است. او در این زمینه توضیح میدهد:« آن سالها که کار خبر را شروع کردم استادان برجسته برای آموزش خبرنگاران میآمدند. خبرنگاران زبدهای را هم پرورش میدادند که شم خبری خوبی داشتند. در حال حاضر فردی که به دنبال کاری میگردد، رسانه به او میگوید مدتی میآیی افتخاری کار کنی؟ آن فرد هم قبول میکند. هر چند او کار خبر را یاد میگیرد اما در یک جلسه نمیتواند مسئولی را به چالش بکشد که هیچ، سؤال هم نمیتواند بپرسد. متأسفانه خبرنگاران یک دور خبر خودشان را نمیخوانند، حتی مطالب یا اخبار رسانههای دیگر را گوش نمیدهند یا مطالعه نمیکنند.»
امیریان میگوید:«این روزها مردم بیشتر سابقه خبر را میخوانند و مطالبه میکنند در حالی که خبرنگاران ما سابقه اخبار را ندارند.»
آنطور که فکر میکنید کار خبری بدون دردسر نیست. اینکه خبر یا گزارشت را بنویسی و بروی، یا دائم در سفرهای استانی و کشوری با مسئولان همراه باشی. امیریان از این دست گرفتاریهای خبری هم در طول مدت خدمتش کم نداشته است. او تعریف میکند:« درباره قتلهای زنجیرهای بانوان که به خاطر دزدی طلایشان بود خبری را چاپ کردم. دادستان وقت خبر را تکذیب کرد. با آشنایانی که داشتم و مدارکی که جمعآوری کردم توانستم حقانیت خبرم را ثابت کنم.»
نمونه دیگری که برایمان تعریف میکند کار به دادگاه و دادسرا هم کشیده است. او میگوید:« برای تهیه خبر به سبزوار رفته بودم. چون در آن نشست نمیتوانستم ضبطصوتم را ببرم، از قبل آن را در مکانی پنهان کردم. بعد از اینکه خبرم منتشر شد، نماینده شهرشان و سخنران خبر را تکذیب کردند و کار به شکایت کشید. صدای ضبط شده را به دادگاه ارائه کردم. گفتند تقلید صداست.»
او برای اینکه کارش را پیگیری کند به دفتر ایرنای تهران میرود و رئیس خبرگزاری با وزیر ارشاد تماس میگیرد و موضوع را در میان میگذارد. رئیس خبرگزاری ضمن تأیید صداقت امیریان از وزیر میخواهد که کاری انجام بدهد. وزیر نیز مشاور حقوقی خودش را وکیل امیریان میکند. او در ادامه تعریف میکند:«چند ماه درگیر بودم تا بالأخره حقانیت کارم ثابت شد.»
بگذریم که نماینده مجلس از او عذرخواهی میکند و امیریان هم از شکایت کردن صرف نظر میکند اما به گفته خودش مدتها دچار خودسانسوری شده بود.
امیریان کارش را با تحلیل حوادث شروع میکند و در ادامه راه خبری سرویسهای دیگر خبری را انتخاب میکند. او در این رابطه میگوید:«با سرویس حوادث وارد عالم خبر شدم، با اجتماعی کارم را ادامه دادم و خودم را به دنیای خبر معرفی کردم و در دوره بازنشستگی با سرویس اقتصادی موفقیتم را کامل کردم.»
او در پایان میگوید:« در کار خبری مصاحبه کردن را دوست دارم. بعد گزارشنویسی و تدوین خبر را. چیدمان خبر را بهخوبی میشناسم و شم خبری خوبی دارم.»